مرکزگرایی در معماری
مرکزگرایی در معماری یکی از اصول مهم در طراحی خانه ها و بناهای سنتی است.
مفهوم مرکزگرایی در معماری در مقابل مرکزگریزی، مفهومی بنیادی و نمادین است که در لایه های مختلف هنرهای سنتی مستتر و جاری و ساری است، در اینجا مرکز به عنوان یک مکان فیزیکی نیست، بلکه مربوط به نوع نگرش و اندیشه حاکم بر جامعه سنتی است که به شکل فضا در معماری نمود پیدا کرده است.
مرکزگرایی در معماری یک ماهیت باطنی و فراگیر است که ارتباط تنگاتنگی با تمایلات و باورهای انسان سنتی دارد . در این نگاه هر ممکنی هویت و وجود خود را از واقعیتی بس پر اهمیت می یابد که تمام ممکنات وجود خویش را از آن یا با آن یافته اند . و بر اساس قرب یا بعد به آن نیز ارزش گذاری می شوند.
نقش عناصر متنوع فضایی در رعایت اصل مرکزگرایی در معماری
- حضور مشخص ایوان در میانه نمای یک جبهه بنا را نیز که سبب پیوند قوس ها ، خطها، سطح ها و فضاهای پر و خالی است می توان مصداقی از مرکزگرایی در معماری باشد.
- همین طور است وجود حوضی در میان یک حیاط که احساسی از تشکل و پیوستگی اجزای مختلف درون حباط را در بیننده پدید می آورد. اما این انسجام و وحدت در ترکیب ها نه فقط در سایه وجود و حضور مرکز بلکه با تمایز و تشخص آن در میان سایر عناصر امکانپذیر است هرچه امتیاز مرکز از دیگر اجزای مجموعه بیشتر گردد و مرکز خود را بهتر نمایش دهد انتظام و وحدت مجموعه نمود بیشتری می یابد.
- در تیمچه ای در درون بازار نیز مرکزگرایی در معماری اینگونه است که فضای مرکزی، قسمت اصلی بناست، این فضا با وسعت زیادتر، ارتفاع بیشتر، آرایش کاملا متفاوت و رنگ آمیزی و نورپردازی خاص از حجره ها ، اتاق ها و ایوان ها ، یعنی اجزای دیگر بنا ، به طور بارزی جدا و متمایز گشته است.
مرکزگرایی در معماری، نوعی صراحت و وضوح در انتظام قضایی ایجاد می کند و باعث جهت یابی انسان در فضا میگردد. انسان با سنجش موقعیت خود نسبت به مرکز در هر لحظه مکان خود را در مجموعه تشخیص می دهد و فضا را به راحتی ادراک می کند در این ترکیب ها ارتباطی دو جانبه بین فضای مرکزی و عناصر جانبی آن دیده می شود ، از یک سو فضای مرکزی به فضاهای کناری خود هویت و معنا می بخشد و از سوی دیگر فضاهای جانبی ، فضای مرکزی را مانند نگینی در میان می گیرند و آن را از محیط بیرونی جدا می نمایند و با توجه کامل به آن بر ارزشش تاکید می کنند.
نقش حیاط در رعایت اصل مرکزگرایی در معماری
رعایت مرکز گرایی در معماری ایرانی به طور مشخص در اولین نمود خود با حضور حیاط در بنا تحقق می یابد . چنان که می دانیم حياط فضای بازی است که در میان بنا قرار میگیرد و نقش قلب روح دمنده و حیاتبخش بنا را بر عهده دارد.
عناصر فضایی مانند ایوانها ، حجره ها ، تالارها و … پیرامون این مرکز جای می گیرند و در اتصال با آن است که شخصیت و مکان خود را در مجموعه می یابند . بدین گونه حیاط ، آحاد فضایی را به یکدیگر می پیوندد و باعث تشکل بنا می گردد.
وجود فضای باز ، وسیع و نورانی حیاط در میان حجم های بسته . کوچک و نیمه روشن ساختمان ، مرکز متمایز و مستقلی را پدید می آورد که قادر است اجرای بنا را به خود بخواند و مبنای تشکل آنها را فراهم نماید.
علل رعایت اصل مرکزگرایی در معماری از طرح کل و جزء بنا
- رعایت مرکزگرایی در معماری ایرانی بعضی مواقع سبب پدید آمدن مراکز تودرتوی یکدیگر می شود که نشان از پایبندی و تأکید معمار بر این اصل دارد . به طور مثال ، حیاط که فضای مرکزی بنا را تشکیل می دهد خود طرحی مرکزگرا دارد و حوض میانی مرکز آن را مشخص می نماید . در میان حوض نیز فواره ای هست که نور و آب را به هم می آمیزد و مرکزی لطيف ، غیر مادی و غیر متجسم برای بنا پدید می آورد.
- در سایر هنرهای اسلامی نیز حضور یک مرکز مشخص را در طرح می توان مشاهده کرد که اجزای دیگر تحت تأثیر آن است. همه جا، چه در یک نقش دیواری یا در طرح فرش، چه روی جلد یک کتاب با در تزیین یک بشقاب سفالین گرایش و علاقه هنرمند مسلمان به مرکزگرایی محسوس و مشهود است.
از دیگر علل رعایت اصل مرکزگرایی در معماری سنتی شاید بتوان به این مورد اشاره کرد که این اصل محصول اندیشه وحدت گرای مسلمانان است ؛ اندیشه ای که هستی را بر آمده از حقیقتی واحد می شمارد جهان و هر چه در آن است در نظر مسلمانان از خداوند یکتا پدید آمده است و به او باز میگردد و در اتصال با اوست که موجودیت و هویت می یابد.
مسلمانان این نگاه هستی شناسانه را که از قرآن کریم میگیرند و مایه اصلی تفکر آنها را تشکیل می دهد ، آگاهانه یا ناآگاهانه، به همه چیز تعمیم می دهند. در همه چیز وحدتی را می بینند و مرکزی را می جویند تاویل کثرت موجودات عالم به مبدا و مرکز واحد همواره مدنظر مسلمانان بوده است.
تفاوت مرکزگرایی در معماری شرق و معماری غرب
مرکزگرایی در معماري ایرانی به حضور مرکز در بنا شناخته می شود. و این فضای مرکزی نیز هیچ گاه عنصری که مرکز منسجمی را بنمایاند در میان نمی گیرد. حیاط ها که خود نمونه بارز این فضاهای مرکزی هستند به ندرت ممکن است عنصری ساخته شده در مرکز خود داشته باشند و اغلب تنها حوض آبی را در میان می گیرند ، حوض آبی که کاملا بر زمین گسترده شده و مرکزی متفاوت را برای فضا پدید آورده است.
در فضاهای بسته مرکزی که در انتظام های فضایی عضو اصلی محسوب می شوند و در میدان ها که فضاهای باز وسیعی هستند نیز هیچ گاه عنصری منسجم در میانه قرار نمی گیرد. این شاید بتواند از ممیزات این معماری از معماری مغرب بخصوص معماری بعد از رنسانس ) تلقی شود.
در آن جا عناصر ساخته شده مانند مجسمه ها ، پلکان ها ، حوض های ترکیب شده با مجسمه ها و … در میان فضا واقع می شوند و مرکز محسوسی را برای پدید می آورند ، معماران غربی بخصوص از پلكان ، که با صورت پر تحرک خود فضا را کاملا تحت تأثیر می گیرد و چشمها را به خود می خواند بسیار در مرکز فضاها استفاده کرده اند.
حال آن که در معماری ما پلکان همیشه جزئی بی اهمیت تلقی شده و در داخل جزرها و پنهان از نظر ها ساخته می شود ، به طوری که مخاطب همواره باید برای یافتن پلکانی که به طبقه بالا با پایین می رود در بنا به جستجو بپردازد.
همچنین باید افزود که به طور کلی در معماری فضاهای اصلی که بهترین چشم اندازها را را دارند فضاهای مکث و سکون اند. در جهت رعایت اصل مرکز گرایی در معماری این فضاها غالبا در مرکز یا روی محورها یا در محل تقاطع آنها می نشینند و فضاهای حرکتي معابر راهروها و پلان ها در اطراف آنها جای می گیرند و حال آن که در معماری مغرب زمین ، انتظام فضاها به گونه ای است که فضاهای حرکتی در مرکز ساختمان قرار می گیرند و نقش قلب مجموعه را ایفا می کند.
فضاهای حرکتی که گاهی مجسمه یا پلکانی تزیینی در مرکز خود دارند . جالب این که در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری قمری که معماری ما به سمت الگوهای غربی گردش کرد. فضاهای حرکتی و پلکان های پنهان ظاهر شدند و در مرکز ساختمان ها با نماهایی آنها قرار گرفتند.
نتیجه گیری از مرکزگرایی در معماری
براساس آنچه آمد روشن است که مرکزگرایی در معماری تنها راه ارتباط فضاهای جانبی و محصول دور هم نشستن آنها نیست بلکه هسته اصلی و جان بناست، و وجود اجزای دیگر به موجودیت آن وابسته است به این مناسبت ارزش و اعتبار ویژه یافته است، این فضاها که همواره از نظر کمیت و کیفیت صورتی متمایز و برتر از فضاهای دیگر دارند ، تمامی هم و غم معمار را مصروف خود می دارند.
در واقع باید گفت که فضای مرکزی ، اولین فضایی است که در ذهن معمار سنتی شکل می گیرد و آخرین مطلوب او را تصویر می کن ، و توجه و تاکید بر مرکزگرایی در معماری، چنان که گفتیم، تنها به وجود فضاهای مرکزی پراهمیت در بناها خلاصه نمی شود بلکه اغلب ترکیبات فضاها نیز از همین قاعده پیروی می کنند.
حتی در تک فضاها نیز توجه به مرکز محسوس است به این ترتیب معمولا در یک بنا با مراکز متعدد در مراتب مختلف، از کل تا تک تک اجزاء روبه رو می شویم. این مراکز ، با ویژگی های طرحشان و نوع خاص استقرارشان در میان آحاد پیرامون ، اغلب فضاهایی را در بنا پدید می آورند که ذاتا فضای مکث و سکون هستند و انسان را به تأمل و درنگ می خوانند ؛ هرچند ممکن است از درون این فضاها حرکت های عبوری زیادی هم صورت پذیرد.
منابع:
https://journals.openedition.org/abe/7059?lang=en
به عنوان یک معمار با تجربه، وظیفه خودم میدونم که تجربیاتم رو در اختیار عزیزانی که به این حوزه علاقه دارند قرار بدم و در این مسیر راهنماییشون کنم.
بدون دیدگاه